روزنوشت‌های احسان محمدی
17.9K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
🔰 میچکا... میچکا!

✍️#احسان_محمدی

🎵 محمد آمد توی اتاق. مثل گربه ای که از لای در لیز بخورد تو. سلام کرد. آنقدر آرام که به زحمت خودش شنید. با همان لباس هایی که صبح رفته بود کلاس رفت زیر پتو. تخت ها دو طبقه بود. توی دل دیوار. تخت پایین را با ملحفه سفیدی از اتاق جدا کرده بود.

یک لامپ کشیده بود و آنجا تمام دنیایش می شد. دنیای دو متر در یک متری. چند عکس روی دیوار همان دنیا چسبانده بود. عکسی از تیم ملی #ایتالیا. از #رضا_شاهرودی با آن موهای لخت دلفریب، عکسی از #سیدمحمدخاتمی در سازمان ملل.

🎵 وقتی اینطور می لغزید توی دنیای دو متر در یک مترش، من می رفتم صدای ضبط را کم می کردم. انگار وسط کنسرت بروی بگویی ببخشید آقای #ابی میشه یواش تر اون دو تا مست چشات رو بخونی؟ عاشق ابی بود. وقتی سرحال بود و دور هم چای می خوردیم می گفت: اونجا هست که ابی می خونه؛ قلب تو قلب پرنده، پوستت اما پوست شیر... آدم باید خیلی عاشق باشه اینو سروده باشه.

🎵 اهل پرسیدن نبودم. هنوز هم خیلی کم سوال می پرسم. برای همین نمی پرسیدم محمد کیو دوست داری؟ از ترم بالایی هاست؟ بچه های تولیدات گیاهی؟ پُر بود از حس های عجیب. می گفت: وقتی کسی رو دوست داری، عاشقی، شروع می کنی به دویدن. مثل هوای دم گُرگ و میش صبح. چشماتو می بندی و به جاده، به زمین، به خیابون اعتماد می کنی و می دوی و یادش مثل مه می خوره به صورتت. می ره توی ریه هات. قاطی خونت میشه. می دونی چی می گم احسان؟

🎵 نگاهش می کردم می گفتم آره می دونم. هجده سالم بود اما خوب نمی دانستم چه می گوید. عصرها دم غروب کفش های کتانی سه خطش را می پوشید جاده آسفالته را می گرفت و می دوید. من از تراس طبقه ششم خوابگاه نگاهش می کردم.

از آن بالا مثل عدد یک بود. دورتر که می شد شکل صفر می شد. می دانستم وقتی می دود، حتی اگر هوای دم کرده آخر خرداد باشد باز هم حس می کند مه دارد می خورد به صورتش.

🎵 ما بازیگوش بودیم و ترم اول. مثل بچه هایی که #قاصدک ها را دنبال می کنند، محمد ترم آخری بود و عاشق، مثل #پلنگی دل سیر که از کنار رمه آهو می گذشت، بی میل حمله.

🎵 روز فارغ التحصیلی وقتی توی اتاق داشت لباس هایش را می ریخت توی ساک گفت: احسان می دونی #میچکا یعنی چی؟ نمی دانستم. گفت یعنی گنجشک. یادته ابی می خوند قلب تو قلب پرنده، پوستت اما پوست شیره؟ میچکا یعنی گنجشک. هر جا گنجشک دیدی یاد من بیفت. باشه؟ بغض کرده بودم. گفتم باشه.

🎵بیرون دارد باران می بارد. باز یاد محمد افتادم. یاد میچکا. نمی دانم کجای این روزگار است. یادش بخیر و سر میچکا سلامت.
🖋 @ehsanmohanmadi95
✈️ درسی که از مهاجرت «علیرضا فغانی» می‌‌توان آموخت

✍️ احسان محمدی

✈️ «همه رفتنی هستند». این جمله را معمولاً در آن عبرت گرفتن‌های چند دقیقه‌ای در مراسم تدفین به هم می‌گوییم. وقتی می‌خواهیم یکجوری‌هایی به خودمان دل‌گرمی بدهیم که این سرنوشت محتوم است و عین عدل خداوند. اما این روزها دیگر موج مهاجرت دست کم در میان نخبگان انکار‌شدنی نیست. موضوعی که قبلاً تلاش می‌شد آن را خیلی جدی نگیرند حالا دیگر زیر هیچ فرشی پنهان‌شدنی نیست.

✈️ شب گذشته در برنامه فوتبال برتر، گفتگویی از #علیرضا_فغانی داور بین‌المللی فوتبال ایران پخش شد که در آن مثل همیشه خونسرد حرف می‌زد و بی‌هیچ ابایی از رفتن گفت. از مهاجرت. و خلاصه حرف هایش این بود که برای «زندگی بهتر»، «آرامش بیشتر» و «آسودگی و رفاه بیشتر» خودم و خانواده‌ام می‌روم.

✈️ دهه هفتاد مستندی از تلویزیون پخش می‌شد در مورد کسانی که مهاجرت کرده‌اند و نگون بخت شده‌اند. روایت اصلی این بود که آن‌ور آب خبری نیست، بروید از درد غربت می‌میرید و سراب است و گول زرق و برقش را نخورید.

✈️ اما حالا دیگر مردم می‌دانند که بسیاری از همان‌ها که آن مستند را ساختند یا دستور ساخت و پخشش را دادند، درست همان موقع داشتند بچه‌هایشان را می‌فرستادند آن‌ور آب و خودشان هم برای گرفتن اقامت آن‌وری تقلایی می‌کردند!

✈️ مهاجرت یک انتخاب است. یک حق. بعضی‌ها می‌گویند درست است که #آسمان در همه جای جهان یک رنگ است اما #زمین اش فرق دارد. آدم یک‌بار به دنیا می‌آید و یک‌بار فرصت زیستن دارد و باید برود جایی که احترام بیشتری می‌بیند و لذت و آرامش بیشتری هم نصیبش می‌شود. #سعدی علیه‌الرحمه چند صدسال پیش فرمود:

سعدیا حُب وطن گرچه حدیثی‌ست صحیح
نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم

✈️ علیرضا فغانی هم حق دارد برود. وقتی برخی یواشکی می‌روند و زیر پرچم کشور دیگر سوگند وفاداری می‌خوانند و #شهروندی می‌گیرند، فغانی چرا نرود و نگیرد؟ اتفاقاً انسان صریح‌اللهجه ای است که خیلی از این اداها در نیاورده است.

✈️ وقتی مجری از او پرسید که فکر می‌کنی بروی دل مردم برایت تنگ می‌شود و چه می‌گویند؟ دو بار گفت:«می‌گویند به جهنم! در را هم پشت سرت ببند»! با همان صراحتی که خیلی اوقات به جاه‌طلبی و غرور ترجمه شده حرف زد و رفت #استرالیا!

✈️ قصد موعظه ندارم. چندباری موقعیت رفتن داشتم و نرفتم. علیرغم همه لحظه‌های تلخی که بعد از آن تجربه کردم، پشیمان نیستم. کسانی البته هستند که دوست دارند آدم را «پشیمان کنند» اما «چراغم در همین خانه می‌سوزد». اما این رفتن‌ها را جدی بگیرید. این روزها هرکس می‌تواند می‌رود. بسیاری از آنها که نمی‌روند هم ماندن #انتخاب ناگزیرشان است!

✈️ در همه جای جهان آدم‌ها در پی یافتن زندگی بهتر یا ماجراجویی تازه مهاجرت می‌کنند. از شهری به شهری، از کشوری به کشوری و از قاره‌ای به قاره‌ای. اما رفتن مغزها و سرمایه‌ها و استعدادها خسارت ملی است. اسمش می‌خواهد #پناهندگی باشد یا #مهاجرت فرق زیادی ندارد. کسی که برود چراغش را جای دیگری و برای کسان دیگری روشن می‌کند.

✈️ چندی قبل دکتر یزدانی از دوستان فرهیخته‌ام بعد از چندسال اقامت در #ایتالیا به ایران برگشت. با او حرف می‌زدم که چطور این مسیر را برعکس طی کرده! گفت تصمیم شخصی است و قصد نسخه پیچیدن برای دیگران ندارد. اما خلاصه حرف‌هایش امیدوارم کرد که هنوز تنها نیستیم:

من با دوستان خارج‌نشین یا کسانی که هوای رفتن دارند و می‌گویند اگر اوضاع در ایران خوب شود٬ برمی‌گردند موافق نیستم. یعنی در واقع٬ هر وقت این را می‌شنوم حس خواستگاری را پیدا می‌کنم که دختری بهش می‌گوید برو و هروقت وضعت خوب شد و پولدار شدی بیا سراغ من!

خوب شدن اوضاع یک کشور مفهوم خیلی کلی‌ است که بر اساس آدم‌ها و خط‌کشی که در دست دارند٬ از کسی به کس دیگر می‌تواند متفاوت باشد. ضمن این‌که این خوب شدن یکهو از آسمان فرود نمی‌آید روی ملاج ما. فرایندی‌ست که به نظرم همه باید جزیی از آن باشیم. گیرم حالا شرایط جوری شده است که نمی‌گذارند یا نمی‌خواهند جزیی از آن شویم. ولی باز هم چاره‌اش رفتن و برنگشتن نیست.

مشابه همان حرفی که #اصغر_فرهادی نمی‌دانم کجا درباره‌ی رفتن از ایران زده. گفته بود آدم بچه‌ی بیمار خود را در خانه رها نمی‌کند و برود٬ ولو این‌که بداند ماندنش هم دردی از او دوا نمی‌کند.

فرمول «اگر ایران اوضاعش خوب شود٬ برمی‌گردم» نوعی عافیت‌طلبی دارد که یعنی من حاضر نیستم هزینه‌های این بهتر شدن اوضاع را بپردازم. یعنی آن‌ها که مانده‌اند٬ زحمت بکشند و اوضاع را بهتر کنند. حالا هر وقت بهتر شد٬ من هم برمی‌گردم.

◾️ کاش زیستن اینجا آسان‌تر بود آن وقت نه این همه «رفتن» ارزش بود نه انتخاب.
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
🚨 #ایتالیا رو رها کن، فکری به حال ما کن!

✍️ احسان محمدی


◾️«خوشبختی احساسی است که از بدبختی دیگران به آدم دست می‌دهد!» این تعریف شاید بی‌رحمانه باشد اما انگار در کشور ما یک اصل است. برای پنهان کردن کاستی‌ها. برای اینکه بگوییم آسمان همه جا یک رنگ است و اینقدر غر نزنید، ببینید دیگران چقدر بدبخت‌ترند!

◾️در بخش‌های خبری صدا و سیما و رسانه‌های رسمی مدام روی آمار بالای مرگ‌و‌میر و ابتلا در #ایتالیا و #اسپانیا مانور داده می‌شود. حتی در گزارشی که بخش خبری ۲۰:۳۰ تلویزیون پخش کرد برای اینکه ثابت کند اوضاع ایتالیایی‌ها از ما بدتر است، تصاویر مربوط به اسکان خیابانی بیماران یک بیمارستان در زلزله کرواسی را به جای بیماران کرونایی ایتالیا پخش کردند! یا بعضی مقامات کلیدی مدام از دیگر کشورها مثال می‌آورند.

◾️واقعاً فکر می‌کنید با این رفتارها حال ما خوب می‌شود؟ دل‌مان قرص می‌شود؟ همدیگر را نگاه می‌کنیم و می‌گوییم خدا را شکر که ایتالیایی‌ها از ما بیشتر می‌میرند؟

نه! با شنیدن مرگ دیگران حال ما بهتر نمی‌شود. با اعلام آمار ایتالیا و اسپانیا و آمریکا، مُردگان ما زنده نمی‌شوند. چون می‌پرسیم چرا فقط باید در مصیبت‌ها با دنیا مقایسه شویم؟

یادتان می‌آید یکبار گزارشی پخش کرده باشید که میزان درآمد سرانه یا رفاه آمریکایی‌ها را در قیاس با مردم ایران نشان داده باشید؟

◾️یکبار کامران نجف‌زاده گزارشی در مورد آزادی مطبوعات آنجا ساخته باشد و مقایسه کند با شرایط ما؟ خبری خوانده باشید در مورد اینکه چطور یک کارگر ساده اگر مورد ظلم کارفرما قرار بگیرد می‌تواند به اتحادیه‌اش پناه ببرد و موضوع را با چه جدیتی پیگیری می‌کنند؟ فقط در مرگ و مصیبت قابل مقایسه‌ایم؟

◾️دست بردارید از این مقایسه‌ها! شما مسئول جان ما هستید، همانطور که سالهاست در مورد اینکه چه بپوشیم و چه بنوشیم و چه بخوانیم و چه نخوانیم و حتی به چه فکر کنیم و فکر نکنیم و بچه به دنیا بیاوریم یا نیاوریم تصمیم گرفته‌اید.

◾️چندی قبل امیرحسین رستمی بازیگری که در تلویزیون تعدادی از سوالات موجود در ذهن مردم کوچه و خیابان را پرسید، فردایش عذرخواهی کرد و گفت: «هر کشوری یک پروتکل اقلیمی دارد و من نمی‌دانستم». تمام دنیا #پروتکل_اقلیمی ندارد و ما داریم؟! این پروتکل اقلیمی دقیقاً چیست؟

◾️از روزنامه‌نگار تا وزرای بهداشت ادوار همین نظام، از پزشک و پرستار درگیر با کرونا تا نماینده مجلس فریاد زدند که «قرنطینه کنید» و گوش ندادید. گفتند و نوشتیم که عده‌ای به توصیه‌های پدرانه شما گوش نمی‌دهند، نصیحت‌درمانی جواب نمی‌دهد و به سفر می روند و ویروس پخش می‌شود، گوش نکردید و گفتید مردم فهیم هستند و همکاری می‌کنند.

همکاری را باور کنیم یا آمار سفرهای نوروزی چندمیلیون نفری خودتان را؟ اینها به کنار، آمار مبتلایان که دست خودتان است. نگاه کنید! واقعاً رعایت کردند؟

◾️من در حوزه قرنطینه سوادی ندارم، همانطور که مثل میلیون‌ها نفر دیگر برایم اهمیتی ندارد که پشت درهای بسته چه اختلاف‌نظرهایی دارید و چرا #سردار_باقری در مورد خلوت شدن خیابان‌ها حرف زد و یکباره به محاق رفت.

این حرف‌ها و جدل‌ها مال خودتان. اختلاف دولت با نهادهای دیگر به ما مربوط نیست، نه مسئولش هستیم و نه مسبب و تصمیم‌گیر و داورش.

اما شما مسئول مراقبت از جان یکان یکان ایرانیان هستید. برای همین زمام‌دار شده‌اید و در بسیاری از امور حتی بی‌توجه به حرف‌های مردم تصمیم می‌گیرید و لفظ #رفراندوم را صرفاً برای دل‌خوشی ما هر از چندگاهی تکرار می‌کنید.

◾️حالا که «پروتکل اقلیمی»مان مثل هیچ کجای دنیا نیست، سرتان را از آمار کشورهای دیگر و نحوه اداره بیمارستان‌هایشان بیرون بکشید. به ما نگاه کنید. مراقب جان عزیزان ما باشید. ما مردم این سرزمین که داریم یکی‌یکی مبتلا می‌شویم و در دسته‌های ده‌تایی می‌میریم!
#عصرایران
#قرنطینه_نوشت
🖋 @ehsanmohammadi95