کافه هدایت
9.26K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
539 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
Memories. April. Hospital
Derstrafe
میخواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه‌چکه در گلوی خشک سایه‌ام چکانیده باو بگویم:
"این زندگی من است!"

#بوف_کور
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
نفوذ زیاد روحانیون مانع از پیشرفت جوانان شده و مردم را به غم و غصه و سوگواری واداشته است.قم شهر مرده‌ها ، عقرب‌ها ، گداها و زوارها. آخوندها با گردن بلند و عبایی که روی دوش‌شان موج می‌زد تسبیح می‌گردانیدند. در صحن گروه زیادی از زن و بچه روی سنگ قبرها دراز کشیده‌بودند. من که یاد عقرب معروف قم افتادم!
ارباب چانه‌اش گرم‌ شد و از بدی مردم قم می‌گفت که به عقیده‌ی او مسابقه‌ی نمره یک را برده‌اند.قهوه‌چی هم شرح زندگی گدای سیدی را داد که پول داشته و گدایی می‌کرده‌است.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صادق هدایت
و موسیقی سنتی ایرانی
به روایت دکتر تقی تفضلی
و قلم مهدی اخوان ثالث


[هدایت] به پای خاست، ساغری در دست، گریبان و گره زنار فرنگ گشوده، همچنان خاموش سوی پستوی حجره رفت[...] سه تار من در دستش، به من داد و بازگشت به جای خویش و نشست بی‌آنکه سخنی گوید. به شگفت اندر شدم که به خبر می‌شنیدم که او چنین ساز و سرودها خوش ندارد و شاد شدم که به عیان می‌دیدم نه چنان است.[...] نواختن گرفتم.[...] پنجه گرم شده بود، که ساز خوش بود و راه دلکش و جوان بودیم و شراب ما را نیک دریافته، حالتی رفت که مپرس و صادق را می دیدم که سر می جنباند و گفتی به زمزمه چیزی می خواند[...]
گفت:«افشاری»و به جای خویش بازگشت و بنشست، خاموش و منتظر. من مقام دیگر کردم و دلیر بر اندام گرمتر و به هنجارتر می رفتم و می رفتم همچنان دلیر. در پیچ و خم راهی باریک بودم به ظرافت و سوز که ناگاه شنیدم صیحه ای از صادق برآمد و گفت بس است! بس. و گریستن گرفت به زار زار که دلی داشت نازکتر از دل یتیمی دشنام پدر شنیده.
    
#صادق_هدایت
#تقی_تفضلی
#مهدی_اخوان_ثالث
#موسیقی_ایران
#خاطره


@Sadegh_Hedayat©️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سعید نوری

صادق هدایت نه‌تنها به شرایط سخت دوران خودش می‌تازید، که اساساً کج‌روی‌های تند اخلاقی در جامعه ایرانی و باورهای خرافی مردم را که موجب عقب‌ماندگی‌شان می‌دانست با تندترین زبان نقد می‌کرد. اما خودش روحیه‌ای دوگانه داشت.
روشنفکر ایرانی تا پیش از وقایع سال ۱۳۳۲ طنز گزنده و سیاهی را در محافل خود مطرح می‌کرده که همزمان هم خنده‌دار و هم انتقادی بوده و به قول غفاری نوعی بدبینی در جامعه ایرانی مد شده بود كه تا چند دهه بعد هم ادامه پیدا كرد و به فیلم‌ها و ترانه‌ها و روحیات دانشجویان هم نفوذ كرد. اما ربطی به مسیر اجتماع ایرانی نداشت و بیشتر از طرف روشنفكران القا می‌شد.
این‌جا فرخ غفاری از روحیات دوگانه صادق هدایت در مهمانی‌های دورهمی می‌گوید. ۲۸ بهمن، ۱۲۱مین سالروز تولد این نویسنده بزرگ ایرانی است که نثر روایی در ادبیات داستانی ایران را با دستور نانوشته‌ی موسیقی گفتار پیوند داد و از عبارت‌های عامیانه و ضرب‌المثل‌های رایج در روایت داستان‌هایش استفاده كرد و زبان نوشتار را از نثر رسمی منشی‌های اداری و پیچیده‌نویسی دوران قاجار رهاند.

#صادق_هدایت
#فرخ_غفاری

@Sadegh_Hedayat©
خیلی مضحک و عجیب است که اشخاصی را در کشوری که کوس آزادی و دموکراسی می زند به جرم داشتن افکار شخصی بر خلاف قانون و انسانیت بی خود و بی جهت شکنجه بدهند.

#صادق_هدایت
نامه به عبدالحسین نوشین

@Sadegh_Hedayat©
نظر خودِ #صادق_هدایت دربارۀ بوف کور

- م.ف: بنظرم بوف کور خیلی «شخصی‌»ست. خواب و خیال شخصی خودتان است. برای اینکه بوف کور را بنویسید، دوا می‌خوردید؟ واضح‌تر بگویم، خیلی معذرت می‌خواهم، آیا مخدرات مصرف می‌کردید؟

- نه، هرگز! بوف کور پر از effect [شگرد] است. حساب و کتاب دقیق دارد. اگر در حالت نشئه بودم که نمی‌توانستم بنویسم! چُرت می‌زدم. تو هم فکر می‌کنی که پرسوناژ بوف کور من هستم؟ اشتباه، اشتباه محض! اتفاقا درست برعکس بود. هر صفحه‌اش را مثل حامل موسیقی، جلوی خودم می‌گذاشتم و تنظیم می‌کردم. جاهائیش که بنظر خیالی می‌آید، درست قسمت‌هائی‌ست که کلمه‌به‌کلمه، سبک‌وسنگین کرده‌ام.

زهر را، چون‌که توش زهر است، زهر را چلانده‌ام و چکه‌چکه روی کاغذ ریخته‌ام. اول از خود می‌پرسیدم که می‌خواهم چه بگویم؟ و بعد می‌گشتم ببینم بهترین شکل و لحن برای گفتنش چیست؟... فقط تو نیستی که عوضی گرفته‌ای! از تو استادترها هم فکر می‌کنند که پرسوناژِ بوف کور، خودِ من است! البته، خب، حرف‌ها مال خودم است، ولی پرسوناژش از من سَواست. هر خطش به‌عمد نوشته‌شده. . .تصورات افیونی هم نیست. وقتی یک چیز وحشتناک می‌نوشتم، خودم می‌خندیدم.


@Sadegh_Hedayat©️
خوب است نژادهای پست انسان را که هنوز درحال توحش باقی هستند نیز فراموش نکنیم؛ و اگر منصفانه در وضعیت انسان و حیوان تعمق بنماییم خواهیم‌دید که در بین آنها کمتر انقلاب و اختلال روی می‌دهد؛ و اگر آنان کشتار و جنگ را می‌دانند، ندرتاً این جنایت مهیب، این مبارزات هولناک، این نیرنگ‌های گوناگون در نزد آن‌ها دیده می‌شود و اگر هنوز انسان آدم‌خوار است، در بین گرگ‌ها گرگ‌خوار نمی باشد. پس در مقابل این همه اعمال شنیع، سبعیت و پستی، بی‌اختیار مجبور می‌شویم اقرار نمائیم که: انسان یک جانور فاسدی است.

#صادق_هدایت
#انسان_و_حیوان

@Sadegh_Hedayat©
کافکا از دنیایی با ما سخن می‌گوید که تاریک و درهم پیچیده می‌نماید، بطوریکه در وهله‌ی اول نمی‌توانیم با مقاس‌های خودمان آنرا بسنجیم. در آن از چه گفتگو می‌شود، از لایتناهی؟ خدا؟ جن و پری؟! نه، این حرف‌ها در کار نیست. موضوع‌های بسیار ساه و پیش پا افتادۀ زندگی روزانه‌ی خودمان است، با آدم‌های معمولی، با کارمندان اداره روبرو می‌شویم که همان وسواس‌ها و گرفتاری‌های خودمان را دارند، به زبان ما حرف می‌زنند و همه چیز جریان طبیعی خود را سیر می‌کند. ولیکن، ناگهان احساس دلهره آوری یخه مان را می‌گیرد! همه‌ی چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم می‌کنند، عقربک ساعت جور دیگر بکار می‌افتد، مسافت‌ها با اندازه‌گیری ما جور در نمی‌آید، هوا رقیق می‌شود و نفسمان پس می‌زند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسار گسیخته‌ای که نمی‌شود جلویش را گرفت. اما برای اینست که می‌بینیم همه‌ی این آدم‌های معمولی سر بزیر که در کار خود دقیق بودند و با ما همدردی داشتند و مثل ما فکر می‌کردند، همه کارگزار و پشتیبان "پوچ" می‌باشند.

#پیام_کافکا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©️
مادلن با توپ بزرگی که در دست داشت آمد پهلوی ما نشست و شروع به صحبت کرد. مثل این بود که چندین سال است مرا می شناسد. گاهی بلند می شد و با توپی که در دستش بود بازی می کرد دوباره می آمد پهلوی من می نشست.  من توپ را به شوخی از دست او می کشیدم، او هم پس می کشید دستمان به هم مالیده می شد. کم کم دست یکدیگر را فشار دادیم.  دست او گرمای لطیفی داشت. زیر چشمی نگاه می کردم: به سینه، پاهای لخت و سر و گردن او. با خودم فکر می کردم چقدر خوب است که سرم را بگذارم روی سینه ی او و همین جا جلوی دریا بخوابم!

#صادق_هدایت
#مادلن

@Sadegh_Hedayat©
طنز هدایت
نامه‌ها

      هدایت در بذله‌گویی فوق‌العاده بود، در طنز کارآمد بود و در استهزاء تبحر کامل داشت. لیکن او در عین حال، بذله‌گویی ظریف طبع بود، استعداد خاصی برای شوخی لفظی داشت که اغلب در معیت رفقای نزدیک و در برخی نامه‌هایی که به آنها می‌نوشت خود می‌نمایاند. به راستی نیز بعضی نامه‌هایی که در اواخر زندگی نوشته است از بهترین کارهای ادبی آن موقع به شمار می‌آیند. به علاوه، نامه‌های او روشن‌تر از برخی نوشته‌های دیگرش، تسلط بر زبان و استفاده‌ی سهل و ساده و ماهرانه‌ی او از آن را در گفت‌و‌گو و مکاتبه نشان می‌دهد.

   د بحث درباره‌ی نامه‌های این دوره از نقطه نظر ارزش‌های ادبی و زبان شناختی بسیار طولانی خواهد بود در اینجا ذکر چند سطری از نامه‌ی ۲۶ فوریه ی ۷/۱۹۲۹ اسفند ۱۳۰۷ او به رضوی، به عنوان نمونه‌ای از شوخ‌طبعی ادبی هدایت، که مجدداً در نامه‌ها و نوشته‌های طنزآمیز بعدی او با آنها روبه‌رو خواهیم شد، کافی است.

     الساعه در اتاق خوابگاه ساعت درست ۱۰ و ربع کم است دو سه میز روشن و باقی خوابیده‌اند از همه عذاب‌ها بدتر پهلوی من یک ترک اعجوبه‌ای افتاده که... پناه بر خدا از ساعت ۹ می‌رود در رختخواب و صبح زود پا می‌شود آن هم تمام این مدت را مثل کسی که در دهنش ریده باشند.... خرخر می‌کند.

هدایت به رغم بدخلقی معمولش تا پایان زندگی طنز، بذله گویی، هجو گزنده و (گاه) کلبی‌مسلکی زهر آگینش را حفظ کرد. واقعاً هم هر چه سنش بالاتر می‌رفت و بیشتر احساس نارضایتی می‌کرد، شوخی‌هایش در صحبت و مکاتبه تندتر و نیشدار‌تر می‌شد، انگار برای تسکین روح حساسش به آن متکی بود.

     افسردگی و حساسیت بیش از حد هدایت، در همان مقالات دوران جوانی، یعنی اوایل دهه‌ی (۱۳۰۰) که در فصل ۲ عنوان شد و در نامه‌ی مهر (۱۳۰۴) به رضوی، چند ماه پیش از عزیمتش به اروپا آشکار است. او ضمن آن نامه به رضوی حق می‌دهد که ایران و مافیها را زود فراموش کرده‌باشد، دور از این خواب خوفناک این کابوس جانگداز».

     این مطلب نشان می‌دهد که او بدبختی خود را زاییده‌ی عوامل بیرونی می‌داند و اندک زمانی بعد که در آزمون اعزام محصل به اروپا قبول شد قاعدتا می‌بایست بسیار به وجد آمده باشد اما به محض این که پایش به خاک اروپا می‌رسد مقاله‌‌ای درباره‌ی مرگ را می‌نویسد، و بعدا هم در فرانسه دست به خودکشی می‌زند. او در طول اقامت در اروپا ناخشنود و ناموفق بود، لیکن در چند ماه اول پس از بازگشت به تهران در نامه‌هایی که به رضوی نوشته با قدری امیدواری نسبت به آینده مواجه می‌شویم.


#همایون_کاتوزیان
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©️