کافه هدایت
9.25K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
539 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
آیا من یک موجود مجزا و مشخص هستم؟ نمیدانم - ولی حالا که در آینه نگاه کردم خودم را نشناختم، نه، آن "من" سابق مرده است، تجزیه شده ولی هیچ سد و مانعی بین ما وجود ندارد - باید حکایت خودم را نقل بکنم، ولی نمیدانم باید از کجا شروع کرد - سرتاسر زندگی قصه و حکایت است. باید خوشه انگور را بفشارم و شیره آنرا قاشق قاشق در گلوی خشک این سایه پیر بریزم.
"آیا از کجا باید شروع کرد؟ چون همه فکرهائی که عجالتاً در کله ام میجوشد مال همین الان است، ساعت و دقیقه ندارد - یک اتفاق دیروز ممکن است برای من کهنه تر و بی تاثیر تر از یک اتفاق هزار سال پیش باشد.


#صادق_هدایت
#بوف_کور

@Sadegh_Hedayat©
اما اینجا هر کسی مطابق میل موقتی چارتا جنده لگوری یک عبارتهای پوچ و بیلطف و حتی پُر از غلطهای گرامری زبان مادری خودش پشت هم ریسه کرد و به زور هو چند صد نسخه از آن را به فروش رسانیده خودش را نویسندۀ محترم و عالیمقدار میپندارد. چاق میشود. اخمهای خودش را قدری توی هم میکند تا قیافه اش سرد و بی اعتنا و بزرگوار جلوه کند، گردن خودش را در اعماق یخه پالتوش فرو میکند تا آتمسفر مرموزی دور خودش احداث نماید و هر وقت به یکی از بالادستهای خودش میرسد فیس کرده با منتهای پُرروئی باو میگوید: "جامعه به نوشتجات من خوشبین است!" دیگر اسم کامل کتاب خودش را بر زبان نمیآورد و فقط به لفظ "کتاب" اکتفا میکند و در هر مجلسی هر مطلبی موضوع گفتگو بشود او قر گردنی آمده میگوید: "این نکته در "کتاب" شرح داده شده است." و بجای مواجب کلفت خانه اش چندتا از کتابهای خودش را میدهد که دور خیابانها افتاده بفروشد اجرت کار خودش را دربیاورد.

#صادق_هدایت
#وغ_وغ_ساهاب

@Sadegh_Hedayat©️
اصلن خیر و برکت از همه‌ی چیزها رفته.
شهباز سرش را از روی تصدیق تکان داد و گفت: "قربان دهنت. انگار دوره آخر زمان است. رسم زمانه برگشته. خدا قسمت بکند بیست پنج سال پیش در خراسان مجاور بودم. روغن یک من دو عباسی بود، تخم‌مرغ می‌دادند ده تا صد دینار. نان سنگک می‌خریدیم به بلندی یک آدم. کی غصه بی‌پولی داشت؟ خدا بیامرزد پدرم را یک الاغ بندری خریده بود. با هم دو ترکه سوار می‌شدیم.
من بیست سالم بود، توی کوچه با بچه‌های محله‌مان تیله‌بازی می‌کردم. حالا همه جوان‌ها از دل و دماغ می‌افتند، از غورگی مویز می‌شوند، باز هم قربان دوره خودمان، بقولی آن خدا بیامرز: اگر پیرم و می‌لرزم بصد تا جوان می‌ارزم.
یدالله پک زد به چپقش، گفت: سال به سال دریغ از پارسال!


#محلل
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
روزها را یكی پس از دیگري با سلام و صلوات به خاک می‌سپریم و از گذشتن آن هم افسوسی نداريم. همه چیز این مملکت مال آدم‌های بخصوصی است. كیف، لذت، گردش و همه چیز.
نصیب ما این میان، گند و كثافت و مسئوليت شد. مسئولیتش دیگر خیلي مضحک است! آنهای دیگر مسئولیت اتومبيل‌سواري و قمار و هرزگی دارند.

از میان نامه ها به حسن شهید نورايی
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat
An Inner Resonance
Simon Lomax
دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد

چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را

| صائب تبریزی |

┏━━━🔹🔷🔹━━━┓
       @Pranaa_Art
┗━━━🔹🔷🔹━━━┛
Across Estuaries
Anthéne & David Cordero
درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمیزند.گاهی هم ساکن اشیاء می گردد.حتی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا . باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل میکند و بر صفحات کاغذ می نویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کند.

رود راوی
ابوتراب خسروی
«آن روز حکومت حکم داد
که آشکارا و در مقابل دیدگان همگان،
به آتش بکشند
کتاب‌های حاوی اندیشه‌ی مخالف را

پس گاوهای نر را آوردند
و ارابه ارابه کتاب را بار زدند
و به هیمه‌ی آتش سپردند.

آن روز نویسنده‌ای که بهترین بود
و اما از یادها رفته
سیاهه‌ی سوزاندنی ها را دید
و هراسان و سوزان در آتش خشم،
به سمت میزش رفت
و نامه ای به حکومت نوشت:

«مرا بسوزانید!»
و باز با کلماتی سرکش گفت:
«مگرنه که همیشه حقیقت را گفته ام؟
پس چرا کتاب های من اینجا نیست؟
نگویید که تاکنون دروغ نوشته ام!
با من این کار را نکنید!
مرا هم بسوزانید!

دستور میدهم:
مرا بسوزانید!» 


#برتولت_برشت

@Sadegh_Hedayat©
● [ فلسفه | Pɦilosopɧʏ ]


کتاب / نوشتار: صادق هدایت و شهود وجود فی نفسه
نویسنده: دکتر اکبر جباری



▫️به مناسبت زاد روز صادق هدایت

▪️درباره صادق هدایت می‌بایست دو مقوله را از هم تفکیک کرد، که این تفکیک لزوماً به معنای تفاوت ماهوی این دو نیست، بل صرفاً برای تحلیل و آنالیز دقیقتر، به این تفکیک نیاز است.
- نخست دیدگاه و اندیشه هدایت که در آثار او برجا مانده است.
- دو دیگر، خودکشی او و دلایل نظری (و نه روانشناختی) آن.

▪️درباره مقوله دوم، (خودکشی) به گمانم او ناتوان از ساختن معنا بود و در خود یا آن میزان توانایی برای ساختن را نمی‌دید یا به ساختن معنا باور نداشت. او می‌خواست معنایی در این جهان کشف کند و چون هر چه بیشتر جستجو می‌کرد، کمتر می‌یافت، بدرستی جهان را فاقد معنا یافت. به قول ویتگنشتاین، "معنایی اگر وجود داشته باشد، بیرون از جهان است." و چون او بیرون از جهان را تجربه نکرده بود، شاید برای همین میل داشت خود را به بیرون از جهان پرت کند. چنانکه در این جهان نیز خود را پرت شده می‌دید. اما اگر مانند هایدگر معنا را ساختنی می‌دید، و به دازاین فکر می‌کرد، دیگر به بیرون از جهان اصلاً فکر نمی‌کرد. یا به این مصرع بیدل می‌رسید که می‌گفت:
برون ز خویش کجا می‌روی، جهان خالی‌ست
دیگر دنبال معنا در جهان نمی‌گشت و وجود خویش را جستجو می‌کرد. اما نکرد.

▪️اما درباره اندیشه هدایت مایلم او را در پارادایم فلسفه سارتر تحلیل کنم.
سارتر، وجود را به سه نحو تقسیم کرده است:
وجود فی نفسه
وجود لنفسه
وجود لغیره
مراد از وجود فی نفسه نزد سارتر، همان وجود محض است که می‌توان آنرا همان "وجود بشرطِ لا" دانست. سارتر این ساحت را «عین خود بودن» می‌داند که ملازم با صمدیت (تو پُری) و کمال است. هست آنچه که هست. و هیچ ادراکی ندارد. چرا که ادراک، خروج از وحدت و ورود به کثرت است. (کثرت مدرِک و مدرَک).

وجود لنفسه نزد سارتر آن موجودی است که به وجود خود ادراک دارد و تنها مصداق آن انسان است.

▪️وجود لغیره نزد سارتر آن ساحتی است که انسان خود را دربرابر وجود غیر ادراک می‌کند که این توأم با شرم و اندوه است. چرا که انسان خود را متعلق نظر و عمل انسان دیگر می‌بیند. این شهود خود به مثابه متعلق اندیشه و عمل دیگری، برای انسان جز «دوزخ» نیست. لذا می‌گوید: دوزخ، همان دیگری است» (رمان دوزخ). سارتر می‌گوید وقتی وجود لنفسه (انسان) وجود فی نفسه را شهود می‌کند، و خود را در مقابل صمدیت و تو پُری او، عاجز و تهی دست می‌یابد پس دچار «تهوع» می‌شود.

▪️تمنای محال سارتر این بود که بین وجود لنفسه (انسان) و وجود فی نفسه، اتحاد حاصل شود تا انسان بتواند به مقام خدایی دست یابد. و البته وجود لغیره هم در کار نبود و خودش بود و هیچ غیر از او نبود. اما افسوس که چنین اتحادی ممکن نیست و نتیجه چیزی نیست جز شومی سرنوشت و سیه بختی آدمی. به گمانم صادق هدایت به خوبی این ادراک از وجود فی نفسه و وجود لغیره را داشت که هم دچار تهوع می‌شد و هم خود را در دوزخ می‌دید. در دوزخِ دیگری.

▪️هدایت یک شهود ناب از وجود فی نفسه و ناتوانی خود در برابر او داشت و نمی‌توانست خود را به مثابه وجود لغیره، متعلق نظر و عمل دیگری ببیند. واقعاً حالش خوب نبود. او درون این دوزخ، دچار تهوع می‌شد. از او نقل می‌کنند که در برابر شعایر دینی نیز همین حال را داشت. مخالفت و نزاع او با دین و شعایر دینی، از جنس خاصی بود. او در این مکاشفه نفسانی خود از وجود فی نفسه، دچار همان تهوعی می‌شد که سارتر می‌گفت. منیّتش را می‌دید که نمی‌تواند در برابر صمدیت وجود فی نفسه، عرض اندام کند.

▪️اما آیا فهم هدایت از وجود لنفسه و لغیره، در برابر وجود فی نفسه، درست بود یا نه، امر دیگری‌ست. آنچه مسلم است، هدایت یک مواجهه و مکاشفه‌ای (ولو نفسانی) داشت و این مکاشفه نفسانی را در همه آثارش می‌توان دید.



📡
Pɾàɳaá; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنر و ادبیات
... اين مردم دِه را مي‌گوئي؟!
بيچاره ها از جانوران كمترند،
آنچه كه آنها را اداره مي‌كند، اول شكم و بعد شهوت است
با يك‌مشت غضب و يك‌مشت بايد و نبايد كه كوركورانه به گوش آنها خوانده‌اند...


#گجسته_دژ
#صادق_هدایت

@abtinpouria
هرکه محبوب است، خوب است؛
ولاینعکس لازم نیست که هرکه خوب باشد، محبوب باشد.
خوبی جزو محبوبی‌ست
و محبوبی اصل است!

فیه ما فیه
#مولانا

@Sadegh_Hedayat©
کشیش‌ها و آخوندها در آن زمان هم ستون پنجم اشغالگران خونخوار فاشیستی بودند و به محض اینکه سر و کله شان از دور پیدا می‌شد ، مردم ماست‌ها را کیسه می‌کردند و پیه همه‌جور پیش‌آمدهای شوم را به تنشان می‌مالیدند.


#توپ_مرواری
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©
واژه برساختی زبانی و همچنین قراردادی است که بشر به وسیله‌ی آن خود را ابراز می‌کند. گاه به دلیل اعمال فراقانون و جایگزینی آن با قانون، واژه کارایی خود را از دست می‌دهد و تنها خشونت است که می‌تواند نظم زبان را به آن باز‌گرداند.
در #اردوگاه هر خشونتی اخلاقی است.

@petitanalysis
پس از من
اگر کسی تو را ببوسد،
روی لبهايت
تاکستانی را خواهد يافت
که من کاشته‌ام ...

#نزار_قبانی

@Sadegh_Hedayat©
پادشاه شما دارای چنگال‌های سیاه و اونیفرم کامل است. او بر تخت سلطنت نمی‌نشیند و تاجی بر سر نمی‌گذارد بلکه فقط عمل می‌کند. کاخ سلطنتی او سربازخانه و ویلای شکارش عدالت است.


#حکومت_نظامی
#آلبر_کامو

@Sadegh_Hedayat©
Forwarded from +۱۵۰۰تصویر
‏در پی حمله‌ی دوشب پیش جمهوری‌اسلامی به مردم ⁧ #ایذه⁩ در ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، علاوه بر کمر طهماسبی، مهدی الماسی هم با گلوله‌ی ماموران حکومت کشته شد.
@t1500tasvir
مذهب بهانه و افسار دست یک مشت گرگ است که به لباس میش درآمده‌اند و جز تخم نفاق و کینه ثمر دیگری به بار نمی‌آورند.
برخی برای تایید حرص و آز و شهوت و خودپسندی و جاه‌طلبی خودشان آمده‌اند دنیای نامرئی و خدای قهاری تصور کرده‌اند که تمایلات پست آنها را دارد.
آنها نماینده و تعزیه‌گردان همین دستگاهند و برای سود و زیان خود آیه می‌آورند و پایش بیفتد با شیطان هم می‌سازند تا موجودات را تا ابد پست و احمق و گدا و مطیع نگهدارند و همین که قوت گرفتند این آقایان زاهد و عابد و مسلمان حتی مدعی تاج و تخت هم می‌شوند!
به همین مناسبت یک پا دشمن خونی ما هستند.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
‏آن قدر تاوان استبداد و ارتجاع شاهی و ولایی را داده ایم که اگر دوباره به فکر برکشیدن این ‎#دو_سنت_تبهکار باشیم، در پیشگاه تاریخ و آیندگان، نماد جهالت، حماقت و بلاهت خواهیم بود.
https://www.instagram.com/p/CwYcix3LZQv/?igshid=ODk2MDJkZDc2Zg==
انجمن ادبی فروغ برگزار می‌کند:

رونمایی از رمان:
"امسال باید مُرده‌ها را سرشماری کنند"

و معرفی کتاب:
"گفت‌وگو با صادق هدایت"

نوشته: یوسف یزدانی ( شاعر، نویسنده، پژوهشگر، بازیگر و کارگردان)

کارشناس، مجری: تارا کسرایی

دوشنبه ۶  شهریور ۱۴۰۲
ساعت ۱۶ تا ۱۹

نشانی: کارگر شمالی، ضلع غربی پارک لاله، بازارچه خوداشتغالی لاله، کافه قادری

ورود برای عموم آزاد است.

کانال شخصی: رقص کلمات در دیگ جوشان-یوسف یزدانی

ارتباط با یوسف یزدانی
@hichdrhich

آدرس اینستاگرام یوسف یزدانی
https://www.instagram.com/yousefyazdani53
اشتیاقی که بشر به الوهیت دارد، و شرمساری ناشی از احساس بزهکاری نسبت به مقدسات که همواره با این اشتیاق توام است، همچنین احتیاج ذاتی بشر به عدالت - همه اینها قدرتهای شکست ناپذیری هستند که در لحظه ضدیت با آنها، در درون ما قد علم میکنند، و حکم مهاری اخلاقی را دارند. به این علت، مجرمین، برای آنکه اصولاً بتوانند دست به جنایتی بزنند، ناچارند این قدرتهای باطنی را سرکوب کنند. از این رو، آغاز هر جنایت، همراه است با فلجی روانی که موجد آن خود مجرم است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش
@Sadegh_Hedayat©
In Blackness
Daryl Groetsch
هیچ‌کس در اطرافم نمانده و هیچ‌کس به طرفم نیامده. هیچ‌کسی نیست. به جز من و سیاهی. و صدا؟ نه، سکوت.
هیچ‌چیز نمی‌دانم، ولی مطمئنم که چشم‌هایم باز هستند، چون از آن‌ها اشک جاری می‌شود.

ساموئل بکت
نام ناپذیر

📡 Pɾɑ‌ɳɑɑ‌; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات
Forwarded from کافه هدایت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت چهارم شهریور سالروز درگذشت مهدی‌ اخوان‌ ثالث (م‌امید)