وقتی کسی حرفی نمیفهمد،
مضحک نیست،
تنهاست،
بیچاره است،
متروک است.
#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش
@Sadegh_Hedayat©️
مضحک نیست،
تنهاست،
بیچاره است،
متروک است.
#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش
@Sadegh_Hedayat©️
(gorgeous curves lovely fragments...)
akira rabelais
#Ambient #Neoclassic
...:
من میمیرم... اما مرگ من، مرگ زندگی من نیست...
مرگ من انتقامی است که زندگی من از جعل کنندهی نام خودش میگیرد...
من میمیرم تا زندگی زیر دست و پای مرگ نمیرد...
مرگ من عصیان یک زندگی است که نمیخواهد بمیرد!
| کارو |
┏━━━🔹🔷🔹━━━┓
@Pranaa_Art
┗━━━🔹🔷🔹━━━┛
...:
من میمیرم... اما مرگ من، مرگ زندگی من نیست...
مرگ من انتقامی است که زندگی من از جعل کنندهی نام خودش میگیرد...
من میمیرم تا زندگی زیر دست و پای مرگ نمیرد...
مرگ من عصیان یک زندگی است که نمیخواهد بمیرد!
| کارو |
┏━━━🔹🔷🔹━━━┓
@Pranaa_Art
┗━━━🔹🔷🔹━━━┛
Forwarded from Dariush Eghbali کانال رسمی داریوش
💢 برنامه کتاب های گویا در #آینه
🖍نویسنده: #صادق_هدایت
#کتاب گجسته دژ
قسمت اول
دوشنبه ها ساعت ۸:۳۰ صبح به وقت لس آنجلس
بازپخش:
دوشنبه ها ساعت ۸:۳۰ شب
چهارشنبه ها ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر
پنجشنبه ها ۲:۳۰ بامداد
📻 لینک فایل صوتی گجسته دژ 👇
https://soundcloud.com/ayenehfoundation/gbb9pylnzgs0
🖍نویسنده: #صادق_هدایت
#کتاب گجسته دژ
قسمت اول
دوشنبه ها ساعت ۸:۳۰ صبح به وقت لس آنجلس
بازپخش:
دوشنبه ها ساعت ۸:۳۰ شب
چهارشنبه ها ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر
پنجشنبه ها ۲:۳۰ بامداد
📻 لینک فایل صوتی گجسته دژ 👇
https://soundcloud.com/ayenehfoundation/gbb9pylnzgs0
SoundCloud
نوشته صادق هدایت - قسمت اول
در این برنامه مروری میشود بر یکی از کتابهای صادق هدایت با رو خوانی داستان این نویسنده بزرگ
www.ayeneh.org
www.AyenehMedia.org
www.ayeneh.org
www.AyenehMedia.org
Edameye Saz o Avaz(Baba Taher)
Mohammadreza Shajarian
#محمدرضا_شجریان
#محمدرضا_لطفی
#آلبوم_عشق_داند
#دشتستانی
یکم مهر ماه ، زاد روز محمدرضا شجریان خجسته باد...
@sadegh_hedayat©
#محمدرضا_لطفی
#آلبوم_عشق_داند
#دشتستانی
یکم مهر ماه ، زاد روز محمدرضا شجریان خجسته باد...
@sadegh_hedayat©
Forwarded from ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"جاودانگی"
به مناسبت تولد استاد محمدرضا شجریان؛ اول مهرماه
روایت و شعر: شمس لنگرودی
طرح موسیقی: پیمان خازنی
مسترینگ: پیام سوری
گرافیک: الیانا شمس لنگرودی
📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات
به مناسبت تولد استاد محمدرضا شجریان؛ اول مهرماه
روایت و شعر: شمس لنگرودی
طرح موسیقی: پیمان خازنی
مسترینگ: پیام سوری
گرافیک: الیانا شمس لنگرودی
📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات
مرد زود به رختخواب میرود، اما خوابش نمیبرد.
غلت میزند،
ملحفهها را میاندازد،
کمی مطالعه میکند،
چراغ را خاموش میکند اما باز نمیتواند بخوابد.
ساعت سه صبح بلند میشود،
در خانه دوست و همسایهاش را میزند، پیش او درددل میکند و به او میگوید که خوابش نمیبرد…
از او راهنمایی میخواهد.
دوستش پیشنهاد میکند که قدمی بزند شاید خسته شود.
بعد باید فنجانی جوشانده برگ زیرفون بنوشد و چراغ را خاموش کند.
همه این کارها را میکند اما باز خوابش نمیبرد.
بلند میشود این بار به سراغ پزشک میرود، پزشک هم طبق معمول حرفهایی میزند و مرد باز هم نمیتواند بخوابد،
ساعت شش صبح تپانچهای را پر میکند و مغزش را متلاشی میکند.
مرد مرده است اما هنوز خوابش نمیبرد.
بیخوابی خیلی بدپیله است…
ویرخیلیو پینی یرا | کتاب گلوله
@Sadegh_Hedayat©️
غلت میزند،
ملحفهها را میاندازد،
کمی مطالعه میکند،
چراغ را خاموش میکند اما باز نمیتواند بخوابد.
ساعت سه صبح بلند میشود،
در خانه دوست و همسایهاش را میزند، پیش او درددل میکند و به او میگوید که خوابش نمیبرد…
از او راهنمایی میخواهد.
دوستش پیشنهاد میکند که قدمی بزند شاید خسته شود.
بعد باید فنجانی جوشانده برگ زیرفون بنوشد و چراغ را خاموش کند.
همه این کارها را میکند اما باز خوابش نمیبرد.
بلند میشود این بار به سراغ پزشک میرود، پزشک هم طبق معمول حرفهایی میزند و مرد باز هم نمیتواند بخوابد،
ساعت شش صبح تپانچهای را پر میکند و مغزش را متلاشی میکند.
مرد مرده است اما هنوز خوابش نمیبرد.
بیخوابی خیلی بدپیله است…
ویرخیلیو پینی یرا | کتاب گلوله
@Sadegh_Hedayat©️
Something There
David Wenngren & Jonatan Nästesjö
باورم نمی شود که آدم هایی وجود داشته باشند که مخمصهٔ درونیِ شان شبیه مالِ من باشد؛ اما تصورِ چنین آدم هایی برایم امکان دارد - اما این که آن کلاغِ مرموز بالایِ سرِ آن ها نیز همچنان چرخ بزند که بر بالایِ سرِ من، حتی تصورش هم ناممکن است. حیرت انگیز است که من چگونه طیِ سال ها توانسته ام منظماً خود را نابود کنم، مثل پهن کردنِ آرامِ شکافِ یک سد، اقدامی هدفمندانه، بود.
#یادداشتها
#فرانتس_کافکا
#Modern_Classic #Ambient
#Drone #YaR #Depressing
@Sadegh_Hedayat©
#یادداشتها
#فرانتس_کافکا
#Modern_Classic #Ambient
#Drone #YaR #Depressing
@Sadegh_Hedayat©
مردم از گرسنگی می مردند و مالشان چاپیده می شد و پشت میله های آهنین، در زندانها می پوسیدند.
گوشواره و النگوی بیوه زنها با کاغذ و مس خریده می شد و به خارجه مسافرت می کرد. کتاب و مجله سانسور می شد، فرهنگ، وسیلهٔ تفریح چند نفر کارچاقکن شده بود.
پیش آهنگی و تربیت بدنی، تأسیس فرهنگستان و پرورش افکار را وسیلهٔ تقریب به پیشگاه قرار دادند. امروز نیز پالانمان عوض شده اما همان قلتشن ها که در هویت و ایرانیت آنها شک است برای ایران سنگ به سینه می زنند و مردم گرسنهٔ چاپیده شده و فقیر را تبلیغ به وطن پرستی کاذب و از خودگذشتگی می نمایند و هرکس با آنها هم آواز نشود تکفیرش می کنند.
این کاملیون ها و آرتیست های وازده که معلوم نیست از کجا آورده اند بیست سال پستی و دورویی را به مردم عملا می آموختند و اکنون می خواهند باز سر مردم افسار زده خر را برانند.
می خواهند به نام گذشتهٔ تاریخی مردم را مشغول و سرگرم بکنند و ضمناً خودشان را سرجمع افتخارات آتیه ملت جا بزنند!
ولی غافل از آنکه چند نفر قلدر و دزد آدمکش افتخار تاریخی برای ملت نیستند. امروز دوره ای نیست که به صرف گذشتهٔ تاریخی خود ببالیم و بدون کار و جدیت، حقوقی برای خودمان قائل بشویم. امروزه وظیفه مان جبران خسارت بیست سال گذشته و باز کردن چشم و گوش ملت و هشیار کردن آنها به حقوق خودشان است.
#صادق_هدایت
#اشک_تمساح
@Sadegh_Hedayat©
گوشواره و النگوی بیوه زنها با کاغذ و مس خریده می شد و به خارجه مسافرت می کرد. کتاب و مجله سانسور می شد، فرهنگ، وسیلهٔ تفریح چند نفر کارچاقکن شده بود.
پیش آهنگی و تربیت بدنی، تأسیس فرهنگستان و پرورش افکار را وسیلهٔ تقریب به پیشگاه قرار دادند. امروز نیز پالانمان عوض شده اما همان قلتشن ها که در هویت و ایرانیت آنها شک است برای ایران سنگ به سینه می زنند و مردم گرسنهٔ چاپیده شده و فقیر را تبلیغ به وطن پرستی کاذب و از خودگذشتگی می نمایند و هرکس با آنها هم آواز نشود تکفیرش می کنند.
این کاملیون ها و آرتیست های وازده که معلوم نیست از کجا آورده اند بیست سال پستی و دورویی را به مردم عملا می آموختند و اکنون می خواهند باز سر مردم افسار زده خر را برانند.
می خواهند به نام گذشتهٔ تاریخی مردم را مشغول و سرگرم بکنند و ضمناً خودشان را سرجمع افتخارات آتیه ملت جا بزنند!
ولی غافل از آنکه چند نفر قلدر و دزد آدمکش افتخار تاریخی برای ملت نیستند. امروز دوره ای نیست که به صرف گذشتهٔ تاریخی خود ببالیم و بدون کار و جدیت، حقوقی برای خودمان قائل بشویم. امروزه وظیفه مان جبران خسارت بیست سال گذشته و باز کردن چشم و گوش ملت و هشیار کردن آنها به حقوق خودشان است.
#صادق_هدایت
#اشک_تمساح
@Sadegh_Hedayat©
حساسیت و بینش هدایت نسبت به مسایل و تحولات سیاسی و اجتماعیِ جهان نیز نظرگیر است، و نشاندهندهی آن است که ذهن هدایت فقط به آثار ادبی و هنری معطوف نبوده است. اگرچه موضوعات و مباحث سیاسی برای او در مرتبهی پایینتری نسبت به مسایل ادبی و هنری قرار داشتهاند. به چند مورد پراکنده میتوان اشاره کرد. در زمانی که نیروهای فاشیست در آلمان آوای برتری نژاد آریایی را سر داده بودند و در حال تصرف قدرت سیاسی بودند هدایت در سیزدهم مهرماه سال ۱۳۱۰ در نامهای از تهران به پاریس از دوستش تقی رضوی میخواهد که یک کتاب خوب documenté (مستند)... راجع به pangermanisme (پان ژرمنیسم) برای او بفرستد. در آن ایام پارهای از روشنفکران "مهذب" و ملتپرست ایرانی که به نژاد آریاییِ خود مباهات میکردند و به حکم دشمنی دیرین با روسیه و انگلستان جانب آلمان و هیتلر را میگرفتند در ایران به تبلیغ و ستایش از نازیها میپرداختند.
هدایت یکی از نخستین روشنفکران ایرانی است که به ماهیت نژادپرستی لجامگسیخته و تجاوزطلبانهی هیتلر و همدستان دژخوی او پی میبرد و موضع ضدفاشیستی خود را به صراحت اعلام میکند. او در ششم تیرماه ۱۳۱۶، چند سال قبل از شروع جنگجهانی دوم، در نامهای از بمبئی به لندن خطاب به مجتبا مینوی مینویسد : "تو هم مثل همه حرف میزنی که چون Gobbeis هیتلر را ژنیِ ازل و ابد جلوه میدهد باید همه تملق بگویند و باور بکنند. من میگویم باید اخ و تُف روی گُبلز و هیتلر هر دو انداخت."
محمد بهارلو
نامههای هدایت
@Sadegh_Hedayat©
هدایت یکی از نخستین روشنفکران ایرانی است که به ماهیت نژادپرستی لجامگسیخته و تجاوزطلبانهی هیتلر و همدستان دژخوی او پی میبرد و موضع ضدفاشیستی خود را به صراحت اعلام میکند. او در ششم تیرماه ۱۳۱۶، چند سال قبل از شروع جنگجهانی دوم، در نامهای از بمبئی به لندن خطاب به مجتبا مینوی مینویسد : "تو هم مثل همه حرف میزنی که چون Gobbeis هیتلر را ژنیِ ازل و ابد جلوه میدهد باید همه تملق بگویند و باور بکنند. من میگویم باید اخ و تُف روی گُبلز و هیتلر هر دو انداخت."
محمد بهارلو
نامههای هدایت
@Sadegh_Hedayat©
حالا میخواهم سرتاسرِ زندگی خودم را مانند خوشۀ انگور در دستم بفشارم و عصارۀ آنرا- نه، شراب آنرا- قطره قطره در گلوی خشک سایه ام مثل آبِ تربت بچکانم. فقط میخواهم پیش از آنکه بروم دردهایی که مرا خرده خرده مانند خوره یا سلعه گوشۀ این اطاق خورده است روی کاغذ بیاورم؛ چون به این وسیله بهتر میتوانم افکار خودم را مرتب و منظم بکنم. آیا مقصودم نوشتن وصیتنامه است؟ هرگز! چون نه مال دارم که دیوان بخورد و نه دین دارم که شیطان ببرد. وآنگهی چه چیزی روی زمین میتواند برایم کوچکترین ارزش را داشته باشد؟ آنچه که زندگی بوده است از دست داده ام، گذاشتم و خواستم از دستم برود...و بعد از آنکه من رفتم، به دَرَک! میخواهد کسی کاغذپاره های مرا بخواند، میخواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند. من فقط برای این احتیاج به نوشتن که عجالتا برایم ضروری شده است مینویسم. من محتاجم، بیش از پیش محتاجم که افکار خودم را به موجود خیالی خودم، به سایۀ خودم ارتباط بدهم. این سایۀ شومی که جلو روشناییِ پیه سوز روی دیوار خم شده و مثل این است که آنچه که مینویسم به دقت میخواند و میبلعد. این سایه حتما بهتراز من میفهمد! فقط با سایۀ خودم خوب میتوانم حرف بزنم. اوست که مرا وادار به حرف زدن میکند. فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد.
میخواهم عصارۀ- نه، شراب تلخِ- زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم: «این زندگی من است!»
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
میخواهم عصارۀ- نه، شراب تلخِ- زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم: «این زندگی من است!»
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
Feel Nothing
David Wenngren & Jonatan Nästesjö
احساس بیهودگی کامل، از بودن در اتاقی که تو در آن نیستی.
#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا
#Modern_Classic #Ambient
#Drone #Depressing
@Sadegh_Hedayat©
#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا
#Modern_Classic #Ambient
#Drone #Depressing
@Sadegh_Hedayat©
پیش او دو تا صیغه داشتم که هر دو را مطلقه کرده بودم، ولی این چیز دیگری بود میگویند که لیلی را بچشم مجنون باید دید. باری دو روز بعد یک دستمال آجیل آچار و سه تومان پول نقد فرستادم، عقدش کردم . شب که او را آوردند، آنقدر کوچک بود که بغلش کرده بودند. من از خودم خجالت کشیدم . از شما چه پنهان؟ این دختر تا سه روز مرا که می دید مثل جوجه می لرزید. حالا من که سی سالم بود، جوان و جاهل بودم. اما آن مردهای هفتاد ساله را بگو که با هزار جور ناخوشی دختر نه ساله می گیرند.
#محلل
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#محلل
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
میدانید میرزا احمد خان نه فقط خوب تار میزند و خوب شعر می گوید، بلكه شكارچی قابلی هم هست، خیلی خوب نشان میزند .
بعد به من اشاره كرد، من هم بلند شدم و گفتم :
بله امروز عصر آمدم كه جزوه مدرسه از سیاوش بگیرم ، برای تفریح مدتی به درخت كاج نشانه زدیم ، ولی آن سه قطره خون مال گربه نیست مال مرغ حق است . میدانید كه مرغ حق سه گندم از مال صغیر خورده و هر شب آنقدر ناله میكشد تا سه قطره خون از گلویش بچكد ، و یا اینكه گربه ای قناری همسایه را گرفته بوده و او را با تیر زده اند و از اینجا گذشته است ، حالا صبر كنید تصنیف تازه ای كه در آورده ام بخوانم ، تار را برداشتم و آواز را با ساز جور كرده این اشعار را خواندم :
دریغا كه بار دگر شام شد ،
سراپای گیتی سیه فام شد ،
همه خلق را گاه آرام شد ،
مگر من ، كه رنج و غمم شد فزون .
جهان را نباشد خوشی در مزاج ،
بجز مرگ نبود غمم را علاج ،
ولیكن در آن گوشه در پای كاج ،
چكیده است بر خاك سه قطره خون .
به اینجا كه رسید مادر رخساره با تغیر از اطاق بیرون رفت ، رخساره ابروهایش را بالا كشید و گفت : این دیوانه است .
بعد دست سیاوش را گرفت و هر دو قه قه خندیدند و از در بیرون رفتند و در را برویم بستند .
در حیاط كه رسیدند زیر فانوس من از پشت شیشه پنجره آنها را دیدم كه یكدیگر را در آغوش كشیدند و بوسیدند .
#سه_قطره_خون
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
بعد به من اشاره كرد، من هم بلند شدم و گفتم :
بله امروز عصر آمدم كه جزوه مدرسه از سیاوش بگیرم ، برای تفریح مدتی به درخت كاج نشانه زدیم ، ولی آن سه قطره خون مال گربه نیست مال مرغ حق است . میدانید كه مرغ حق سه گندم از مال صغیر خورده و هر شب آنقدر ناله میكشد تا سه قطره خون از گلویش بچكد ، و یا اینكه گربه ای قناری همسایه را گرفته بوده و او را با تیر زده اند و از اینجا گذشته است ، حالا صبر كنید تصنیف تازه ای كه در آورده ام بخوانم ، تار را برداشتم و آواز را با ساز جور كرده این اشعار را خواندم :
دریغا كه بار دگر شام شد ،
سراپای گیتی سیه فام شد ،
همه خلق را گاه آرام شد ،
مگر من ، كه رنج و غمم شد فزون .
جهان را نباشد خوشی در مزاج ،
بجز مرگ نبود غمم را علاج ،
ولیكن در آن گوشه در پای كاج ،
چكیده است بر خاك سه قطره خون .
به اینجا كه رسید مادر رخساره با تغیر از اطاق بیرون رفت ، رخساره ابروهایش را بالا كشید و گفت : این دیوانه است .
بعد دست سیاوش را گرفت و هر دو قه قه خندیدند و از در بیرون رفتند و در را برویم بستند .
در حیاط كه رسیدند زیر فانوس من از پشت شیشه پنجره آنها را دیدم كه یكدیگر را در آغوش كشیدند و بوسیدند .
#سه_قطره_خون
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
انسان اصیل، انسانی است که با عزمی راسخ، آماده مقابله با این حقیقت باشد که "وجود" او برای مرگ است.
#مارتین_هایدگر
@Sadegh_Hedayat©️
#مارتین_هایدگر
@Sadegh_Hedayat©️
آیا ایرانی ها، به طور خاص تحصیل کرده های دوران مشروطه که صادق هدایت هم جزو آن ها به حساب می آید می توانستند دارای درک این همانی از سوژه و ابژه با توجه به تعریف هایدگر باشند؟ البته طبیعی است که در دوران مشروطه هنوز تازه ایرانی ها داشتند با هویت ِ خود از خلال آشنایی با دیگری رو در رو می شدند؛ ناچاراً باید بین خود و دیگری و جهان خارج یک فاصله ایجاد می کردند.
باور داشتن به یک جهان خارج از انسان نیاز به تربیت حس های شناخت و عقلانیت برای تبیین این ابژه است. اما اگر باور داشته باشیم چگونگی حس های شناخت ذاتی نیستند و در طول زمان پرورش پیدا می کنند دیگر ساده نیست فاصله ای بین سوژه و ابژه ایجاد کنیم. فضای جامعه ی ایران به لحاظ اقتصادی-اجتماعی به گونه ایی نبود که جهان را همانند یک سوژه عاقل برای کسب تسلط بر طبیعت بشناسد در نتیجه ایرانی ها تکنولوژی را از غربی ها وام گرفتند.
شاید بتوان در این جا گفت تحصیل کرده هایی همچون هدایت هنگامی خودشان را در جامعه ایی بدون قدرت می ببینند جذب مکتب هایی غربی شبیه اگزیستانسیالیسم می شوند؛ به هر حال باید برای شناخت هستی راه حلی پیدا کرد. این در حالی است متفکرین غربی همانند هایدگر در پی شناختی متفاوت از رویکرد پوزیتویستی از انسان هستند. تفاوت زیادی بین فردی که از روی ناچاری به مکتبی از تفکر پناه میبرد با کسی که خودش پایه گذار آن مکتب است، وجود دارد.
#آثار_انسان_شناختی
#صادق_هدایت
#فاطمه_خضری
@Sadegh_Hedayat©
باور داشتن به یک جهان خارج از انسان نیاز به تربیت حس های شناخت و عقلانیت برای تبیین این ابژه است. اما اگر باور داشته باشیم چگونگی حس های شناخت ذاتی نیستند و در طول زمان پرورش پیدا می کنند دیگر ساده نیست فاصله ای بین سوژه و ابژه ایجاد کنیم. فضای جامعه ی ایران به لحاظ اقتصادی-اجتماعی به گونه ایی نبود که جهان را همانند یک سوژه عاقل برای کسب تسلط بر طبیعت بشناسد در نتیجه ایرانی ها تکنولوژی را از غربی ها وام گرفتند.
شاید بتوان در این جا گفت تحصیل کرده هایی همچون هدایت هنگامی خودشان را در جامعه ایی بدون قدرت می ببینند جذب مکتب هایی غربی شبیه اگزیستانسیالیسم می شوند؛ به هر حال باید برای شناخت هستی راه حلی پیدا کرد. این در حالی است متفکرین غربی همانند هایدگر در پی شناختی متفاوت از رویکرد پوزیتویستی از انسان هستند. تفاوت زیادی بین فردی که از روی ناچاری به مکتبی از تفکر پناه میبرد با کسی که خودش پایه گذار آن مکتب است، وجود دارد.
#آثار_انسان_شناختی
#صادق_هدایت
#فاطمه_خضری
@Sadegh_Hedayat©
Forwarded from ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt
✨Music
Artist: offthesky
Album: All other Voices Gone, Only Yours Remains (2019)
Genre: Ambient | Modern Classic | Drone | Melancholic
Country: USA
Artist: offthesky
Album: All other Voices Gone, Only Yours Remains (2019)
Genre: Ambient | Modern Classic | Drone | Melancholic
Country: USA
And She Floats In The Air
The Humble Bee, Offthesky
خیال میکنیم ایستادهایم، حال آنکه در حال سقوطیم.
اینست که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل اینست که سیبی از سیب دیگر بپرسد:
حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟
#گفتگو_با_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
اینست که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل اینست که سیبی از سیب دیگر بپرسد:
حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟
#گفتگو_با_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
سه موضوع سرنوشتِ کافکا را تعیین کرده است : مخالفتِ پدر و در نتیجه مخالفت با جامعهٔ یهود، زندگیِ مجرد و ناخوشی. از آنجا که پدر را نمایندهٔ قانون و جامعهٔ یهود می داند، برایِ درکِ الوهیت به جستجویِ شخصی می پردازد، اما دستِ خالی بر می گردد. از لحاظِ اینکه صورتِ جدی به تنهاییِ خود بدهد، مانندِ «کیرک گارد» نامزدیِ خود را پس می خواند و از زناشویی چشم می پوشد...نامه ای که کافکا به پدرش نوشته و «ماکس برود» تکه هایی از آن را منتشر کرده، تا اندازه ای اساسِ کشمکشِ او را با پدرش روشن می کند و علتِ جستجویش را در سنتِ پدری یهود آشکار می سازد. پدر مدعی بوده که یگانه مظهرِ حقیقی یهودیت است. این ادعا مسائلِ درهمی را بر می انگیزد و برایِ کافکا پذیرفتنِ چنین موضوعی تحمل ناپذیر است...و دربارهٔ اعتقادِ پدر می نویسد :« بعدها در جوانی، من نمی فهمیدم با این یهودیتِ ناچیز، که تو بهش چسبیده بودی، چطور به من سرزنش می کردی که چرا در جلو چنین چیزِ "پوچی" سرِ تسلیم فرود نمی آورم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
چند دهه از انتشار نخستین چاپ کتاب "بوف کور" صادق هدایت میگذرد. از زمان انتشار این رُمان کوتاه همواره این پرسش مطرح بوده که آیا هدایت در آثارش و خاصه در "بوف کور" متأثر از آثار نویسندگان اروپایی، بهویژه سوررئالیستها و اکسپرسیونیستها، بوده است؟
پیداست که در این پرسش، اذهان بیشتر متوجه فرانتس کافکا و سبک و سیاق داستاننویسی اوست و اینکه آیا هدایت بیش از همه از کافکا تأثیر پذیرفته است؟ و آیا اصولاً تا چه اندازه داستانهای صادق هدایت و سبک و سیاق او با آثار و شیوه داستانپردازی کافکا قابل مقایسه و همطراز است؟
علت این گمانهزنیها چیست؟
نخست آنکه هدایت در شمار نخستین مترجمانِ آثار کافکا بود و داستان "مسخ"، که یکی از برجستهترین آثار کافکاست، از جمله داستانهایی است که هدایت به فارسی ترجمه کرد. هدایت حتی پیش از آن، پیشگفتاری بر ترجمه فارسی حسن قائمیان از "گروه محکومین" کافکا نوشت با عنوان "پیام کافکا".
این پیشگفتار گرچه اقتباسی از آرای نویسندگان فرانسوی درباره کافکا بود و هدایت ظاهراً نکته تازهای به آنها نیفزوده بود، اما شاید بتوان آن را اولین نوشته در معرفی فرانتس کافکا به فارسیزبانان بشمار آورد؛ تا جایی که در آغاز ورود آثار کافکا به ایران، و شاید تا همین دو سه دهه پیش، آشنایی ایرانیان با کافکا منحصر به چند داستان انگشتشماری میشد که عمدتاً از فرانسوی ترجمه شده بود. از اینرو پیداست که این همه، شبهه تأثیرپذیری هدایت از کافکا را تقویت میکند.
کافکا، هدايت و ما ايرانيان
خسرو ناقد
بخش اول
@Sadegh_Hedayat©
پیداست که در این پرسش، اذهان بیشتر متوجه فرانتس کافکا و سبک و سیاق داستاننویسی اوست و اینکه آیا هدایت بیش از همه از کافکا تأثیر پذیرفته است؟ و آیا اصولاً تا چه اندازه داستانهای صادق هدایت و سبک و سیاق او با آثار و شیوه داستانپردازی کافکا قابل مقایسه و همطراز است؟
علت این گمانهزنیها چیست؟
نخست آنکه هدایت در شمار نخستین مترجمانِ آثار کافکا بود و داستان "مسخ"، که یکی از برجستهترین آثار کافکاست، از جمله داستانهایی است که هدایت به فارسی ترجمه کرد. هدایت حتی پیش از آن، پیشگفتاری بر ترجمه فارسی حسن قائمیان از "گروه محکومین" کافکا نوشت با عنوان "پیام کافکا".
این پیشگفتار گرچه اقتباسی از آرای نویسندگان فرانسوی درباره کافکا بود و هدایت ظاهراً نکته تازهای به آنها نیفزوده بود، اما شاید بتوان آن را اولین نوشته در معرفی فرانتس کافکا به فارسیزبانان بشمار آورد؛ تا جایی که در آغاز ورود آثار کافکا به ایران، و شاید تا همین دو سه دهه پیش، آشنایی ایرانیان با کافکا منحصر به چند داستان انگشتشماری میشد که عمدتاً از فرانسوی ترجمه شده بود. از اینرو پیداست که این همه، شبهه تأثیرپذیری هدایت از کافکا را تقویت میکند.
کافکا، هدايت و ما ايرانيان
خسرو ناقد
بخش اول
@Sadegh_Hedayat©
از اوضاع و سیاست خواسته بودید بیشوخی میگویم که هیچ اطلاعی ندارم. فقط شنیدم که کابینه تغییر کرده.
کی آمد و کدام خر رفت هیچ نمیدانم و اصلاً نمیخواهم بدانم.
نه تنها خودم را تبعهٔ مملکت پُر افتخار گل و بول نمیدانم بلکه احساس یکجور محکومیت میکنم. محکومیت عجیب و بیمعنی و پوچ.
فقط از خودم میپرسم چقدر بیشرم و مادرقحبه بودهام که در این دستگاه مادرقحبهها توانستهام تا حالا لاشهٔ خودم را بکشم !
قی آلود و کثیف و یک چیز قضا و قدری و شوم با خودش دارد. بهتری و بدتری و اصلاح و آینده و گذشته و همهٔ آنها در نظرم باز یک چیز احمقانه و پوچ شده.
جایی که منجلاب گُه است دم از اصلاح زدن خیانت است.
#نامه_به_حسن_شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©️
کی آمد و کدام خر رفت هیچ نمیدانم و اصلاً نمیخواهم بدانم.
نه تنها خودم را تبعهٔ مملکت پُر افتخار گل و بول نمیدانم بلکه احساس یکجور محکومیت میکنم. محکومیت عجیب و بیمعنی و پوچ.
فقط از خودم میپرسم چقدر بیشرم و مادرقحبه بودهام که در این دستگاه مادرقحبهها توانستهام تا حالا لاشهٔ خودم را بکشم !
قی آلود و کثیف و یک چیز قضا و قدری و شوم با خودش دارد. بهتری و بدتری و اصلاح و آینده و گذشته و همهٔ آنها در نظرم باز یک چیز احمقانه و پوچ شده.
جایی که منجلاب گُه است دم از اصلاح زدن خیانت است.
#نامه_به_حسن_شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©️